DownToYou

کی زندگی همش غمه ای دونیا غم می همدمه

DownToYou

کی زندگی همش غمه ای دونیا غم می همدمه

۱ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

که می شود به رگ و پوست، از تو تیغ کشید
که می شود بـــه تو چسبید و بعد جیغ کشید
که می شود چمدانت شد و مسافر شد
میان دست تو سیگار بـــود و شاعر شد
که می شود وسط سینه ات مواد کشید
کــــه بعد، زیر پتو رفت و بعد داد کشید...
به چشم های من ِ بی قرار تکیه زد و
به این توهّــــم دیوانـــــه وار تکیه زد و
قرار بود همین شب قرارمان باشد
که روز خوب تو در انتظارمان باشد
قرار شد که از این مستطیل در بروی
قرار شد بــــــه سفرهای دورتر بروی
قرار شد دل من، مُهر ِ روی نامه شود
که در توهّــــــم این دودها ادامه شود
که نیست باشم و از آرزوت هست شوم
عرق بریزم و از تــــو نخورده مست شوم
که به سلامتی خواب های نیمه تمام
که بـه سلامتی من... که واقعا تنهام!
صدای عطر تو که توی خانه ات هستی
صدای گریـــــه ی من در میان بدمستی
صدای جر خوردن روی خاطراتی که...
ادامه دادن ِ قلبـم بـه ارتباطـــی که...
به ارتباط تو با سوسک های در تختم
که حس کنی چقدَر مثل قبل بدبختم
کــــه ترس دارم از ایـــن جنّ داخل کمـدم
جنون گرفته ام و مشت می زنم به خودم
دلم گرفته و می خواهمت چه کار کنم؟!
که از خودم که تویی تا کجا فرار کنـــم؟!
غریبگـــــــــی ِ تنـــــــم در اتاق خوابـــــــی کــــــه...
به نیمه شب، «اس ام اس»های بی جوابی که...
به عشق توی توهّم... به دود و شک که تویی
به یک ترانـــــه ی غمگین ِ مشترک کـــه تویی
فرار می کنم از تـو بـه تــو به درد شدن
به گریه های نکرده، به حسّ مرد شدن
فرار می کنم از این سه شنبه ی مسموم
فــــــرار می کنـــم از یک جواب نامعـلـــــوم
سوال کردن ِ من از دلیل هایـــی که...
فرار می کنم از مستطیل هایی که...
فرار کردن ِ از این چـهـــاردیــــــــــواری
به یک جهان غم انگیزتر، به بیداری...
دو چشم باز به یک سقف ِ خالی از همه چیز
فقط نگاه کن و هیــــچ چــــــــی نپرس عزیـــز!
به خواب رفتنم از حسرت ِ هماغوشی ست
کـــه بهترین هدیه، واقعا فراموشـــــی ست..

پی نوشت : 
هرجا هستی روز و روزگارت بخیر ، هرچقدرم بی وفا باشی باز هم دوست داشتن برای تو کم است ♥